یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود
فارق از جام الستش کرده بود
گفت یارب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دلخونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان وپیدایت منم
سالها باجور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی.
با سلام بر شما دوستان عزیز و بزرگوار،
من این قسمت از سایتو اختصاص دادم به مبحث کلام آذاد،از شما دوستان عزیز خواهش میکنم که اگه مطلب جالب و ارزشمند در زمینه های مختلف دارید(بخصوص گرافیک و نقاشی) برای من ارسال کنید در صورت ارزشیابی و صحت مطالب شما از مطالب ارزشمندتون در این سایت استفاده میکنم و آنرا برای عموم به نمایش میگذارم.
با تشکر از شما دوستان